یکی از سوره های قران کریم سوره توحید یا همان فاتحه است در این ادامه‌ی این مطلب تفسیر این سوره را مشاهده میکنید، این تفسیر این سوره برگرفته از تفسیر نمونه ایت الله مکارم شیرازی است.

بهترین سرآغاز

میان همه مردم جهان رسم است که هر کار مهم و پر ارزشى را به نام بزرگى از بزرگان آغاز مى کنند، و نخستین کلنگ هر مؤسسه ارزنده اى را به نام کسى که مورد علاقه آنها است بر زمین مى زنند، یعنى آن کار را با آن شخصیت مورد نظر از آغاز ارتباط مى دهند.

اما آیا بهتر نیست براى پاینده بودن یک برنامه و جاوید ماندن یک تشکیلات، آن را به موجود پایدار و جاویدانى ارتباط دهیم که فنا در ذات او راه ندارد; چرا که همه موجودات این جهان به سوى کهنگى و زوال مى روند، تنها چیزى باقى مى ماند که با آن ذات لا یزال بستگى دارد.

اگر نامى از پیامبران و انبیاء باقى است به علت پیوندشان با خدا و عدالت و حقیقت است که کهنگى در آن راه ندارد، و اگر فى المثل اسمى از «حاتم» بر سر زبان ها است به خاطر همبستگى اش با سخاوت است که زوال ناپذیر است.

از میان تمام موجودات آن که ازلى و ابدى است تنها ذات پاک خدا است و به همین دلیل باید همه چیز و هر کار را با نام او آغاز کرد و در سایه او قرار داد و از او استمداد نمود لذا در نخستین آیه قرآن آمده: «به نام خداوند بخشنده بخشایشگر» (بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ).

این کار نباید تنها از نظر اسم و صورت باشد، که باید از نظر واقعیت و معنى با او پیوند داشته باشد; چرا که این ارتباط آن را در مسیر صحیح قرار مى دهد و از هر گونه انحراف باز مى دارد و به همین دلیل چنین کارى حتماً به پایان مى رسد و پربرکت است.

در حدیث معروفى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: کُلُّ أَمْر ذِی بال لَمْ یُذْکَرْ فِیهِ اسْمُ اللّهِ فَهُوَ أَبْتَر: «هر کار مهمى که بدون نام خدا شروع شود بى فرجام است».(1)

امیر مؤمنان على(علیه السلام) پس از نقل این حدیث اضافه مى کند: «انسان هر کارى را مى خواهد انجام دهد باید بسم اللّه بگوید، یعنى: با نام خدا این عمل را شروع مى کنم، و هر عملى که با نام خدا شروع شود خجسته و مبارک است».(2)

و نیز امام باقر(علیه السلام) مى فرماید: «سزاوار است هنگامى که کارى را شروع مى کنیم، چه بزرگ باشد، چه کوچک، بسم اللّه بگوئیم تا پر برکت و میمون باشد».

کوتاه سخن این که پایدارى و بقاء عمل، بسته به ارتباطى است که با خدا دارد.

به همین مناسبت خداوند بزرگ در نخستین آیات که به پیامبر وحى شد دستور مى دهد در آغاز شروع تبلیغ اسلام این وظیفه خطیر را با نام خدا شروع کند: «إِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ».(3)

و مى بینیم حضرت نوح(علیه السلام) در آن طوفان سخت و عجیب، هنگام سوار شدن بر کشتى و حرکت روى امواج کوه پیکر آب که هر لحظه با خطرات فراوانى روبرو بود، براى رسیدن به سر منزل مقصود، و پیروزى بر مشکلات به یاران خود دستور مى دهد هنگام حرکت، و در موقع توقف کشتى «بسم اللّه» بگویند: (وَ قالَ ارْکَبُوا فیها بِسْمِ اللّهِ مَجْراها وَ مُرْساها).(4)

و آنها این سفر پر مخاطره را سرانجام با موفقیت و پیروزى پشت سر گذاشتند، با سلامت و برکت از کشتى پیاده شدند چنان که قرآن مى گوید: (قیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلام مِنّا وَ بَرَکات عَلَیْکَ وَ عَلى أُمَم مِمَّنْ مَعَک).(5)

و نیز «سلیمان»(علیه السلام) در نامه اى که به ملکه «سبأ» مى نویسد، سر آغاز آن را «بسم اللّه» قرار مى دهد (إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم...).(6)

و باز روى همین اصل، تمام سوره هاى قرآن، با بسم اللّه آغاز مى شود تا هدف اصلى که همان هدایت و سوق بشر به سعادت است از آغاز تا انجام با موفقیت و پیروزى و بدون شکست انجام شود.

تنها سوره «توبه» است که بسم اللّه در آغاز آن نمى بینیم; چرا که سوره «توبه» با اعلان جنگ به جنایتکاران «مکّه» و پیمان شکنان آغاز شده، و اعلام جنگ با توصیف خداوند به «رحمان و رحیم» سازگار نیست.

* * *

توجه به این نکته لازم به نظر مى رسد که: ما در همه جا بسم اللّه مى گوئیم، چرا بسم الخالق یا بسم الرازق و مانند آن نمى گوئیم؟!

نکته این است: «اللّه» ـ چنان که به زودى خواهیم گفت ـ جامع ترین نام هاى خدا است و همه صفات او را یک جا بازگو مى کند، اما نام هاى دیگر اشاره به بخشى از کمالات او است، مانند خالقیت، رحمت و مانند آن.

از آنچه گفتیم: این حقیقت نیز روشن شد که گفتن «بسم اللّه» در آغاز هر کار، هم به معنى «استعانت جستن» به نام خدا است، و هم «شروع کردن به نام او» و این دو یعنى «استعانت» و «شروع» که مفسران بزرگ ما گاهى آن را از هم تفکیک کرده اند و هر کدام یکى از آن دو را در تقدیر گرفته اند به یک ریشه باز مى گردد; زیرا این دو لازم و ملزوم یکدیگرند یعنى هم با نام او شروع مى کنم و هم از ذات پاکش استمداد مى طلبم.

به هر حال، هنگامى که کارها را با تکیه بر قدرت خداوند آغاز مى کنیم ـ خداوندى که قدرتش مافوق همه قدرت ها است ـ سبب مى شود از نظر روانى نیرو و توان بیشترى در خود احساس کنیم، مطمئن تر باشیم، بیشتر کوشش کنیم، از عظمت مشکلات نهراسیم و مأیوس نشویم، و ضمناً نیت و عملمان را پاک تر و خالص تر کنیم.

و این است رمز دیگر پیروزى به هنگام شروع کارها به نام خدا.

گر چه هر قدر در تفسیر این آیه، سخن بگوئیم کم گفته ایم; چرا که معروف است: «على(علیه السلام) از سر شب تا به صبح براى ابن عباس تفسیر بسم اللّه مى گفت، صبح شد در حالى که از تفسیر «باء» بسم اللّه فراتر نرفته بود».(7)

ولى با حدیثى از همان حضرت این بحث را همین جا پایان مى دهیم، و در بحث هاى آینده مسائل دیگرى در این رابطه خواهیم داشت.

«عبداللّه بن یحیى» از دوستان امیر مؤمنان على(علیه السلام) به خدمتش رسید و بدونِ گفتنِ بسم اللّه بر تختى که در آنجا بود نشست، ناگهان بدنش منحرف شد، بر زمین افتاد و سرش شکست، على(علیه السلام) دست بر سر او کشید، زخم او التیام یافت بعد فرمود: آیا نمى دانى پیامبر از سوى خدا براى من این حدیث را نقل کرد: هر کارى که بدون نام خدا شروع شود بى سرانجام خواهد بود.

گفتم: پدر و مادرم به فدایت باد مى دانم و بعد از این ترک نمى گویم، فرمود: در این صورت بهره مند و سعادتمند خواهى شد.

امام صادق(علیه السلام) هنگام نقل این حدیث فرمود: «بسیار مى شود: بعضى از شیعیان ما بسم اللّه را در آغاز کارشان ترک مى گویند و خداوند آنها را با ناراحتى مواجه مى سازد تا بیدار شوند و ضمناً این خطا از نامه اعمالشان شسته شود».(8)

* * *

نکته ها:

 

1 ـ آیا «بسم اللّه» جزء سوره است؟!

در میان دانشمندان و علماء شیعه اختلافى در این مسأله نیست، که «بسم اللّه» جزء سوره «حمد» و همه سوره هاى قرآن است، اصولاً ثبت «بسم اللّه» در متن قرآن مجید در آغاز همه سوره ها، خود گواه زنده این امر است; زیرا مى دانیم در متن قرآن چیزى اضافه نوشته نشده است، و ذکر «بسم اللّه» در آغاز سوره ها از زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) تاکنون معمول بوده است.

و اما از نظر دانشمندان اهل تسنن، نویسنده تفسیر «المنار» جمع آورى جامعى از اقوال آنها به شرح زیر کرده است:

در میان علماء گفتگو است که: آیا بسم اللّه در آغاز هر سوره اى جزء سوره است یا نه؟

دانشمندان پیشین از اهل «مکّه» اعم از فقهاء و قاریان قرآن از جمله «ابن کثیر» و اهل «کوفه» از جمله «عاصم» و «کسائى» از قراء، و بعضى از صحابه و تابعین از اهل «مدینه»، و همچنین «شافعى» در کتاب جدید، و پیروان او و «ثورى» و «احمد» در یکى از دو قولش، معتقدند: جزء سوره است.

همچنین علماى امامیه و از صحابه ـ طبق گفته آنان ـ على(علیه السلام) و ابن عباس و عبداللّه بن عمر و ابو هریره، و از علماى تابعین سعید بن جبیر و عطا و زهرىو ابن المبارک این عقیده را برگزیده اند.

سپس اضافه مى کند: مهم ترین دلیل آنها اتفاق همه صحابه و کسانى که بعد از آنها روى کار آمدند بر ذکر «بسم اللّه» در آغاز هر سوره اى ـ جز سوره «برائت» ـ است، در حالى که آنها متفقاً توصیه مى کردند قرآن را از آنچه جزء قرآن نیست پیراسته دارند، و به همین دلیل «آمین» را در آخر سوره «فاتحه» ذکر نکرده اند...

سپس از «مالک» و پیروان «ابو حنیفه» و بعضى دیگر نقل مى کند که آنها «بسم اللّه» را یک آیه مستقل مى دانستند که براى بیان آغاز سوره ها و فاصله میان آنها نازل شده است.

و از «احمد» (فقیه معروف اهل تسنن) و بعضى از قاریان کوفه نقل مى کند آنها «بسم اللّه» را جزء سوره «حمد» مى دانستند، نه جزء سایر سوره ها.(9)

از مجموع آنچه گفته شده چنین استفاده مى شود: حتى اکثریت قاطع اهل تسنن نیز «بسم اللّه» را جزء سوره مى دانند.

در اینجا بعضى از روایاتى را که از طرق شیعه و اهل تسنن در این زمینه نقل شده یادآور مى شویم: (و اعتراف مى کنیم که ذکر همه آنها از حوصله این بحث خارج، و متناسب با یک بحث فقهى تمام عیار است).

1 ـ «معاویة بن عمار» از دوستان امام صادق(علیه السلام) مى گوید از امام پرسیدم هنگامى که به نماز بر مى خیزم «بسم اللّه» را در آغاز حمد بخوانم؟

فرمود: بلى!

مجدداً سؤال کردم هنگامى که حمد تمام شد و سوره اى بعد از آن مى خوانم «بسم اللّه» را با آن بخوانم ؟ باز فرمود آرى.(10)

2 ـ «دارقطنى» از علماى سنت به سند صحیح از على(علیه السلام) نقل مى کند: مردى از آن حضرت پرسید «السبع المثانى» چیست؟

فرمود: سوره حمد است.

عرض کرد: سوره «حمد»، شش آیه است فرمود: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» نیز آیه اى از آن است.(11)

3 ـ «بیهقى»، محدث مشهور اهل سنت با سند صحیح از طریق «ابن جبیر» از ابن عباس چنین نقل مى کند: إِسْتَرَقَ الشَّیْطانُ مِنَ النّاسِ، أَعْظَمَ آیَة مِنَ الْقُرْآنِ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ:

«مردم شیطان صفت، بزرگترین آیه قرآن، بسم اللّه الرحمن الرحیم را سرقت کردند» (اشاره به این که در آغاز سوره ها آن را نمى خوانند).(12)

گذشته از همه اینها سیره مسلمین همواره بر این بوده که هنگام تلاوت قرآن بسم اللّه را در آغاز هر سوره اى مى خواندند، و متواتراً نیز ثابت شده که پیامبر(صلى الله علیه وآله)آن را نیز تلاوت مى فرمود، چگونه ممکن است چیزى جزء قرآن نباشد و پیامبر و مسلمانان همواره آن را ضمن قرآن بخوانند و بر آن مداومت کنند.

و اما این که: بعضى احتمال داده اند «بسم اللّه» آیه مستقلى باشد که جزء قرآن است اما جزء سوره ها نیست، احتمال بسیار سست و ضعیفى به نظر مى رسد; زیرا مفهوم و محتواى بسم اللّه نشان مى دهد براى ابتدا و آغاز کارى است، نه این که خود یک مفهوم و معنى جدا و مستقل داشته باشد، در حقیقت این جمود و تعصب شدید است که ما بخواهیم براى ایستادن روى حرف خود هر احتمالى را مطرح کنیم و آیه اى همچون «بسم اللّه» را که مضمونش فریاد مى زند سر آغازى است براى بحث هاى بعد از آن، آیه مستقل و بریده از ما قبل بعد بپنداریم.

تنها ایراد قابل ملاحظه اى که مخالفان در این رابطه دارند این است که مى گویند: در شمارش آیات سوره هاى قرآن (به جز سوره حمد) معمولاً «بسم اللّه» را یک آیه حساب نمى کنند، بلکه آیه نخست را بعد از آن قرار مى دهند.

پاسخ این سؤال را «فخر رازى» در تفسیر «کبیر» به روشنى داده است، او مى گوید: هیچ مانعى ندارد که «بسم اللّه» در سوره «حمد» به تنهائى یک آیه باشد و در سوره هاى دیگر قرآن جزئى از آیه اول محسوب گردد (بنابراین مثلاً در سوره کوثر «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ إِنّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَر» همه یک آیه محسوب مى شود).

به هر حال مسأله آن قدر روشن است که مى گویند: یک روز «معاویه» در دوران حکومتش در نماز جماعت «بسم اللّه» را نگفت، بعد از نماز جمعى از مهاجران و انصار فریاد زدند: أَسَرَقْتَ أَمْ نَسِیْتَ؟: «آیا بسم اللّه را دزدیدى یا فراموش کردى»؟(13)

* * *

2 ـ «اللّه» جامع ترین نام خداوند

در جمله «بسم اللّه» نخست با کلمه «اسم» روبرو مى شویم و به گفته علماى ادبیات عرب، اصل آن از «سُمُوّ» (بر وزن غُلوّ) گرفته شده که به معنى بلندى و ارتفاع است، و این که به هر نامى «اسم» گفته مى شود به خاطر آن است که مفهوم آن بعد از نامگذارى از مرحله خفا و پنهانى به مرحله بروز و ظهور و ارتفاع مى رسد، و یا به خاطر آن است که لفظ با نامگذارى، معنى پیدا مى کند و از مهمل و بى معنى بودن در مى آید و علوّ و ارتفاع مى یابد.(14)

به هر حال، بعد از کلمه «اسم»، به کلمه «اللّه» برخورد مى کنیم که جامع ترین نام هاى خدا است; زیرا بررسى نام هاى خدا که در قرآن مجید و یا سایر منابع اسلامى آمده نشان مى دهد هر کدام از آن یک بخش خاص از صفات خدا را منعکس مى سازد، تنها نامى که اشاره به تمام صفات و کمالات الهى، یا به تعبیر دیگر جامع صفات جلال و جمال است همان «اللّه» مى باشد.

به همین دلیل اسماء دیگر خداوند غالباً به عنوان صفت براى کلمه «اللّه» گفته مى شود به عنوان نمونه:

«غفور» و «رحیم» که به جنبه آمرزش خداوند اشاره مى کند (فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیم).(15)

«سمیع» اشاره به آگاهى او از مسموعات، و «علیم» اشاره به آگاهى او از همه چیز است (فَإِنَّ اللّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ).(16)

«بصیر»، علم او را به همه دیدنى ها بازگو مى کند (وَ اللّهُ بَصیرٌ بِما تَعْمَلُون).(17)

«رزاق» به جنبه روزى دادن او به همه موجودات اشاره مى کند و «ذو القوه» به قدرت او، و «متین» به استوارى افعال و برنامه هاى او (إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتین).(18)

و بالاخره «خالق» و «بارء» اشاره به آفرینش او، و «مصوّر» حاکى از صورت گریش مى باشد (هُوَ اللّهُ الْخالِقُ الْبارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الأَسْماءُ الْحُسْنى).(19)

آرى تنها «اللّه» است که جامع ترین نام خدا مى باشد، لذا ملاحظه مى کنیم در یک آیه بسیارى از این اسماء، وصف «اللّه» قرار مى گیرند: هُوَ اللّهُ الَّذی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبّارُ الْمُتَکَبِّر: «او اللّه است که معبودى جز وى نیست، او حاکم مطلق است، منزه از ناپاکى ها، از هر گونه ظلم و بیدادگرى، ایمنى بخش، نگاهبان همه چیز، توانا و شکست ناپذیر، قاهر بر همه موجودات و با عظمت».(20)

یکى از شواهد روشن جامعیت این نام آن است که ابراز ایمان و توحید تنها با جمله «لا اله إِلاّ اللّه» مى توان کرد، و جمله «لا اله إِلاّ العلیم، الا الخالق، الا الرازق» و مانند آن، به تنهائى دلیل بر توحید و اسلام نیست، و نیز به همین جهت است که در مذاهب دیگر هنگامى که مى خواهند به معبود مسلمین اشاره کنند «اللّه» را ذکر مى کنند; زیرا توصیف خداوند به «اللّه» مخصوص مسلمانان است.

 

* * *

3 ـ رحمت عام و خاص خدا

مشهور در میان گروهى از مفسران این است که: صفت «رحمان»، اشاره به رحمت عام خدا است که شامل دوست و دشمن، مؤمن و کافر، نیکوکار و بدکار مى باشد; زیرا «باران رحمت بى حسابش همه را رسیده، و خوان نعمت بى دریغش همه جا کشیده» همه بندگان از مواهب گوناگون حیات بهره مندند، و روزى خویش را از سفره گسترده نعمت هاى بى پایانش بر مى گیرند، این همان رحمت عام او است که پهنه هستى را در بر گرفته و همگان در دریاى آن غوطهورند.

ولى «رحیم» اشاره به رحمت خاص پروردگار است که ویژه بندگان مطیع، صالح و فرمان بردار است; زیرا آنها به حکم ایمان و عمل صالح، شایستگى این را یافته اند که از رحمت، بخشش و احسان خاصى که آلودگان و تبهکاران از آن سهمى ندارند، بهره مند گردند.

تنها چیزى که ممکن است اشاره به این مطلب باشد آن است که: «رحمان» در همه جا در قرآن به صورت مطلق آمده است که نشانه عمومیت آن است، در حالى که «رحیم» گاهى به صورت مقید ذکر شده که دلیل بر خصوصیت آن است مانند: وَ کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً: «خداوند نسبت به مؤمنان رحیم است»(21) و گاه به صورت مطلق مانند سوره «حمد».

در روایتى نیز از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: وَ اللّهُ إِلَهُ کُلِّ شَیْء، الرَّحْمنُ بِجَمِیعِ خَلْقِهِ، وَ الرَّحِیمُ بِالْمُؤْمِنِینَ خاصَّةً: «خداوند معبود همه چیز است، نسبت به تمام مخلوقاتش رحمان، و نسبت به خصوص مؤمنان رحیم است».(22)

از سوئى دیگر «رحمان» را صیغه مبالغه دانسته اند که خود دلیل دیگرى بر عمومیت رحمت او است، و «رحیم» را صفت مشبهه که نشانه ثبات و دوام است و این ویژه مؤمنان مى باشد.

شاهد دیگر این که «رحمان» از اسماء مختص خداوند است و در مورد غیر او به کار نمى رود، در حالى که «رحیم» صفتى است که هم در مورد خدا و هم در مورد بندگان استعمال مى شود، چنان که درباره پیامبر(صلى الله علیه وآله) در قرآن مى خوانیم: عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَئُوفٌ رَحیم:

«ناراحتى هاى شما بر پیامبر گران است، و نسبت به هدایت شما سخت علاقمند است، و نسبت به مؤمنان مهربان و رحیم مى باشد».(23)

لذا در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده: اَلرَّحْمانُ إِسْمُ خاصٍّ، بِصِفَة عامَّة، وَ الرَّحِیْمُ إِسْمُ عامٍّ بِصِفَة خاصَّة: «رحمان اسم خاص است اما صفت عام دارد (نامى است مخصوص خدا ولى مفهوم رحمتش همگان را در بر مى گیرد) ولى رحیم اسم عام است به صفت خاص (نامى است که بر خدا و خلق هر دو گفته مى شود اما اشاره به رحمت ویژه مؤمنان دارد)».(24)

با این همه، گاه مى بینیم «رحیم» نیز، به صورت یک وصف عام استعمال مى شود البته، هیچ مانعى ندارد تفاوتى که گفته شد در ریشه این دو لغت باشد، اما استثناهائى نیز در آن راه یابد.

در دعاى بسیار ارزنده و معروف امام حسین(علیه السلام) به نام دعاى «عرفه» مى خوانیم: یا رَحْمانَ الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ وَ رَحِیمَهُما: «اى خدائى که رحمان دنیا و آخرت توئى و رحیم دنیا و آخرت نیز توئى»!(25)

سخن خود را در این بحث با حدیث پر معنى و گویائى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)پایان مى دهیم آنجا که فرمود: إِنَّ لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ مِأَةَ رَحْمَة، وَ إِنَّهُ أَنْزَلَ مِنْها واحِدَةً إِلَى الأَرْضِ فَقَسَمَها بَیْنَ خَلْقِهِ بِها یَتَعاطَفُونَ وَ یَتَراحَمُونَ، وَ أُخَرُ تِسْعَ وَ تِسْعِیْنَ لِنَفْسِهِ یَرْحَمُ بِها عِبادَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ!: «خداوند بزرگ صد باب رحمت دارد که یکى از آن را به زمین نازل کرده است، و در میان مخلوقاتش تقسیم نموده و تمام عواطف و محبتى که در میان مردم است از پرتو همان است، ولى نود و نه قسمت را براى خود نگاه داشته و در قیامت بندگانش را مشمول آن مى سازد».(26)

* * *

4 ـ چرا صفات دیگر خدا در «بسم اللّه» نیامده است؟!

این موضوع قابل توجه است که تمام سوره هاى قرآن با «بسم اللّه» شروع مى شود (به جز سوره «برائت» آن هم به دلیلى که سابقاً گفتیم) و در «بسم اللّه» پس از نام ویژه «اللّه» تنها روى صفت «رحمانیت و رحیمیت» او تکیه مى شود، و این سؤال انگیز است که چرا سخنى از بقیه صفات در این موضع حساس به میان نیامده؟

اما با توجه به یک نکته، پاسخ این سؤال روشن مى شود و آن این که در آغاز هر کار لازم است از صفتى استمداد کنیم که آثارش بر سراسر جهان پرتوافکن است، همه موجودات را فرا گرفته و گرفتاران را در لحظات بحرانى نجات بخشیده است.

بهتر است این حقیقت را از زبان قرآن بشنوید آنجا که مى گوید: وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْء: «رحمت من همه چیز را فراگرفته است».(27)

و در جاى دیگر از زبان حاملان عرش خدا مى خوانیم: رَبَّنا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْء رَحْمَةً: «خدایا رحمت خود را بر همه چیز گسترده اى».(28)

از سوى دیگر مى بینیم پیامبران براى نجات خود از چنگال حوادث سخت و طاقت فرسا و دشمنان خطرناک، دست به دامن رحمت خدا مى زدند: قوم «موسى» براى نجات از چنگال فرعونیان مى گویند: وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِک: «خدایا ما را به رحمت خود رهائى بخش».(29)

در مورد «هود» و پیروانش چنین مى خوانم: فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذینَ مَعَهُ بِرَحْمَة مِنّا: «هود و پیروانش را به وسیله رحمت خویش (از چنگال دشمنان) رهائى بخشیدیم».(30)

اصولاً هنگامى که حاجتى از خدا مى طلبیم مناسب است او را با صفاتى که پیوند با آن حاجت دارد توصیف کنیم، مثلاً عیسى مسیح(علیه السلام) به هنگام درخواست مائده آسمانى (غذاى مخصوص) چنین مى گوید: اللّهُمَّ رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ... وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَیْرُ الرّازِقین: «بار الها مائده اى از آسمان بر ما نازل گردان... و ما را روزى ده و تو بهترین روزى دهندگانى».(31)

«نوح» پیامبر بزرگ خدا نیز این درس را به ما مى آموزد، آنجا که براى پیاده شدن از کشتى در یک جایگاه مناسب، چنین دعا کند: رَبِّ أَنْزِلْنى مُنْزَلاً مُبارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلینَ: «پروردگارا! مرا به طرز مبارکى فرود آر که تو بهترین فرود آورندگانى».(32)

و نیز «زکریا» به هنگام درخواست فرزندى از خدا که جانشین و وارث او باشد خدا را با صفت «خَیْرُ الْوارِثین» توصیف مى کند و مى گوید: رَبِّ لاتَذَرْنى فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثین: «خداوندا! مرا تنها مگذار که تو بهترین وارثانى».(33)

بنابراین در مورد آغاز کارها به هنگامى که مى خواهیم با نام خداوند شروع کنیم باید دست به دامن رحمت واسعه او بزنیم، هم رحمت عام و هم رحمت خاصش آیا براى پیشرفت در کارها و پیروزى بر مشکلات، صفتى مناسب تر از این صفات مى باشد؟!

جالب این که نیروئى که همچون نیروى جاذبه، جنبه عمومى دارد و دل ها را به هم پیوند مى دهد همین صفت رحمت است، براى پیوند خلق با خالق نیز از این صفت رحمت باید استفاده کرد.

مؤمنان راستین با گفتن بسم اللّه الرحمن الرحیم در آغاز کارها، دل از همه جا بر مى کنند و تنها به خدا دل مى بندند، از او استمداد و یارى مى طلبند، خداوندى که رحمتش فراگیر است، و هیچ موجودى از آن، بى نصیب نیست.

این درس را نیز از «بسم اللّه» به خوبى مى توان آموخت که اساس کار خداوند بر رحمت است و مجازات، جنبه استثنائى دارد که تا عوامل قاطعى براى آن پیدا نشود تحقق نخواهد یافت، چنان که در دعا مى خوانیم: یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه: «اى خدائى که رحمتت بر غضبت پیشى گرفته است».(34)

انسان ها نیز باید در برنامه زندگى چنین باشند، اساس و پایه کار را بر رحمت و محبت قرار دهند، و توسل به خشونت را براى مواقع ضرورت بگذارند، قرآن 114 سوره دارد، 113 سوره با «رحمت» آغاز مى شود، تنها سوره «توبه» که با اعلان جنگ و خشونت آغاز مى شود و بدون «بسم اللّه» است!



منابع:

«بحار الانوار»، جلد 73، صفحه 305، حدیث 1، و جلد 89، صفحه 242 ـ «البیان»، جلد 1، صفحه 461 ـ تفسیر «آلوسى»، جلد 1، صفحه 39.

2 ـ «بحار الانوار»، جلد 89، صفحه 242 ـ تفسیر «امام حسن عسکرى»، صفحه 25 (مدرسه امام مهدى(علیه السلام)).

3 ـ علق، آیه 1.

4 ـ هود، آیه 41.

5 ـ هود، آیه 48.

6 ـ نمل، آیه 30.

7 ـ «نهج الحق»، صفحه 238 (مؤسسه دار الهجرة) ـ «بحار الانوار»، جلد 40، صفحه 186.

8 ـ «سفینة البحار»، جلد اول، صفحه 633 ـ «بحار الانوار»، جلد 73، صفحه 305، حدیث 1، و جلد 89، صفحه 240، حدیث 49.

9 ـ تفسیر «المنار»، جلد اول، صفحات 39 و 40.

10 ـ «کافى»، جلد 3، صفحه 312 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 6، صفحه 58، حدیث 7340 (آل البیت).

11 ـ «الاتقان»، جلد اول، صفحه 136 ـ «سنن دار قطنى»، جلد 1، صفحه 311 (دار الکتب العلمیة) این حدیث از امام صادق در مواضع متعددى نقل شده است از جمله: «وسائل الشیعه»، جلد 6، صفحه 57،  حدیث 7337 (چاپ آل البیت).

12 ـ «سنن کبرى بیهقى»، جلد 2، صفحه 50 (با اندکى تفاوت) ـ «فتح القدیر»، جلد 1، صفحه 18 (چاپ عالم الکتب).

13 ـ «بیهقى»، جزء دوم، صفحه 49 ـ «حاکم» نیز در «مستدرک»، جزء اول، صفحه 233 این حدیث را آورده و آن را حدیث صحیح شمرده.

14 ـ بعضى «اسم» را از «سمه» (بر وزن هبه) از ماده «وسم» که به معنى علامت گذارى است گرفته اند; زیرا «اسم» در حقیقت علامت معنى است، ولى محققان این نظر را مردود دانسته اند; زیرا مى دانیم به هنگام جمع بستن وتصغیر ریشه اصلى لغت ظاهر مى شود، ودرمورد اسم، جمعش اسماء و تصغیرش «سُمَىّ» و «سُمَیّه» است، از اینجا روشن مى شود که اسم در واقع از قبیل ناقص واوى است نه مثال واوى (دقت کنید).

15 ـ بقره، آیه 226.

16 ـ بقره، آیه 227.

17 ـ حجرات، آیه 18.

18 ـ ذاریات، آیه 58.

19 ـ حشر، آیه 24.

20 ـ حشر، آیه 23.

21 ـ احزاب، آیه 43.

22 ـ «توحید صدوق» و «معانى الاخبار» (طبق نقل المیزان) ـ «کافى»، جلد 1، صفحه 114 ـ «بحار الانوار»، جلد 82، صفحه 51.

23 ـ توبه، آیه 128.

24 ـ «مجمع البیان»، جلد 1، آیه 21 ـ «مصباح کفعمى»، صفحه 317 (انتشارات رضى).

25 ـ «کافى»، جلد 2، صفحه 557، حدیث 6 (دار الکتب الاسلامیة) ـ «وسائل الشیعه»، جلد 8، صفحه 41، حدیث 10057 (چاپ آل البیت).

26 ـ «مجمع البیان»، جلد 1، صفحه 21 ـ تفسیر «صافى»، جلد1، صفحه 82 (مکتبة الصدر).

27 ـ اعراف، آیه 156.

28 ـ مؤمن، آیه 7.

29 ـ یونس، آیه 86.

30 ـ اعراف، آیه 72.

31 ـ مائده، آیه 114.

32 ـ مؤمنون، آیه 29.

33 ـ انبیاء، آیه 89.

34 ـ «جوشن کبیر»، بند 20 ـ «بحار الانوار»، جلد 91، صفحات 239 و 386.